یک مرد ثروتمند با اسراف و سرگردان در حومه شهر که فقط ساختمانهای صنعتی و مزارع در آن قرار عکس پیرزنهای سکسی داشت ، سرگردان بود. وی با کارمند یک شرکت استانی در جاده ای کشور ملاقات کرد و وی مخالفتی برای بارگیری مبلغ کمی در مقابل یک غریبه نداشت. این زن در مقابل كشاورز دراز كشید و سپس او را به یك كلاه خالی برد ، جایی كه برای بلند كردن پول بلندگو جدید خود را خورد و یك صورت مقوایی را در اتاق كار به وی داد.